وارد واحد شد... در رو بست و پشت در ایستاد و فکر کرد .... "چه چیزایی رو بردارم؟ " ... ترجیح داد فقط وسایل شخصی و چند دست لباس رو برداره ... رفت سر کمد لباساش و چند دست لباس برداشت ... چمدونشو باز کرد و لباسارو توش چید ... وسایل شخصی مثل مسواک و حوله و اینا رو هم برداشت ... وقتی کارش تموم شد چمدون رو برداشت و اومد دم در ... یه نگاهی به خونه انداخت و خواست بیرون بره .. یادش اومد چند روزیه با خونوادش تماس نگرفته ... چمدون رو گذاشت و رفت تا به خونشون زنگ بزنه ... شماره رو گرفت، چند تا بوق نخورده بود که گوشی برداشته شد:
- الو، بفرمایید
- سلام مامان، چطورین خوبین؟
- وای، سلام پسر گلم! چه عجب یادی از ما کردی! ما که هر چی زنگ میزنیم گوشیت که خاموشه، خونه رو هم جواب نمیدی! ما خوبیم، خودت چطوری پسرم؟! نمی گی خونواده ای؟ پدر و مادری چیزی داری؟
- وای مامان، اصن یادم نبود گوشیم تو رزمایش گم شده، چند روزم خونه نبودم! فکرم درگیر بود اصن حواسم به گوشیم نبود! منم خوبم مامان، واقعا معذرت میخوام!
- پسر چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!
- نه مامان، نگران نباش، بچه که نیستم اتفاقی واسم بیوفته!
- خب وقتی فکرت انقدر درگیر بوده که یادت رفته گوشیت نیس حتما طوری شدی دیگه؟!
- گفتم که نه چیزی نیست! بابا چطوره؟! آبجی نازنین و داداش وحید چطورن؟!
- اوناهم خوبن! البته هممون یجورایی نگرانت بودیم! بابات که خودشو با گلخونش مشغول کرده، داداشت هم که اکثر وقتا مطب، به کارش میرسه، نازنینم امتحاناشو داره میده و واسه کنکور میخونه! چیکار میکنی پسرم؟! نمیای خونه؟!
- هیچی چند روز مرخصی دارم، اگه فرصت شد میام! راستی خودتون چیکار میکنید؟
- چه عجب از منم پرسیدی! منم کارای خونه افتاده رو سرم . همش تو خونم. خب پس حتما باید بیای، خیلی دلمون واست تنگ شده!
- باشه اگه فرصت مناسب پیش اومد فورا میام. به همگی سلام برسونین!
- باشه، چیزی نمی خوای رهام جان؟
- نه مامان، همه چی دارم دیگه، من دیگه باید برم، کاری ندارین؟
- نه عزیز دل مامان، فقط ما رو بی خبر نذار نگرانت میشیم!
- باشه مامان، پس فعلا خدانگهدار!
- خدا پشت و پناهت، خدانگهدار!
گوشی رو گذاشت ... چمدون رو برداشت و از خونه بیرون اومد.
میخواست آدرس رو به جی پی اس بده که یادش اومد باید یه خط و موبایل دیگه بگیره ... دنبال نزدیکترین موبایل فروشی گشت ... فاصله ی زیادی نبود.
به فروشگاه رسید و وارد فروشگاه شد ... پشت ویترینا پر از مدلای جورواجور تلفن های هوشمند و متوسط بود ... دیگه تلفنا حتی از کامپیوتر و لب تاب ها هم جلو زده بودن ... چه از نظر کارایی و چه هوشمندی ..." فعلا یه گوشی با قیمت مناسب میخرم تا بعد" وارد فروشگاهی شد
از فروشنده خواست تا یه گوشی با قیمت پیشنهادیش بیاره... چند مدل آورد که یکیش نظرشو جلب کرد ... امکانات خوبی داشت: دوربین خوبی داشت، صفحه ی 2k , حسگر اثر انگشت، حسگر ضربان قلب، جی پی اس سازگار با سیستم ردیابی ایران، حافظه ی خوب، انواع برنامه های کاربردی و پشتیبانی مناسب، تازه ساخت خود ایرانم بود ... گارانتیش هر نوع آسیبی رو پذیرا میشد و در صورت مفقود شدن میشد براحتی پیداش کرد ... یه خط هم از یکی اپراتور های قدرتمند و پیشرو گرفت و از فروشگاه بیرون اومد.
آدرس رو وارد سیستم کرد ... خیلی فاصله نداشت .. حدود بیست دقیقه طول میکشید برسه.
محله ی پیشرفته ای بود .. ساختمونا ی بلند ... فضا های سبز بزرگ و زیبا ... در یک منطقه ی خوش آب و هوا ... جلو ساختمون توی آدرس نگه داشت و پیاده شد ...
وارد ساختمون شد و به سمت نگهبانی رفت:
- سلام آقا
- سلام، بفرمایید
- واحد شماره ی ... کدوم طبقست؟
- با کی کار دارین؟
- آقای سلیمی به من گفتن به این آدرس بیام!
- ببخشید جناب میرزایی، از اول میگفتید خب!
- شما از کجا منو میشناسید؟
- آقای سلیمی به من گفتن شما قراره بیاین ... بذارین تا شما رو به واحدتون ببرم!
- باشه، خیلی ممنون
نگهبان خواهش میکنمی گفت و از اتاقک بیرون اومد ... به سمت آسانسور به راه افتاد ... رهام هم پشت سرش به راه افتاد ... وارد آسانسور شدن و نگهبان شماره ی 7 رو فشار داد ... مدتی بعد آسانسور متوقف شد و وارد طبقه ی هفتم شد ... رهام از عدد هفت خیلی خوشش میومد، این عدد بازیکن محبوبش تو زمان جوونی بود.
نگهبان اتاق رو نشون داد و دسته کلیدی از جیبش در آورد ... اون رو به رهام داد و خودش برگشت.
رهام در اتاق رو باز کرد و وارد شد ... یه خونه ی بزرگ، با همه ی امکانات، خیلی زیبا و قشنگ تزیین شده بود .. کمی تو خونه گشت ... سه تا خواب داشت ... تو هر کدوم یه سرویس بهداشتی و حموم ... یه آشپزخونه با تمام وسایل و یه یخچال آخرین مدل.. توی یخچال هم هر چیزی که میخواستی بود ...
یه پذیرایی با دو دست مبل ... یه ال ای دی با کیفیت 8k و دم و دستگاه پیشرفته ... خونه ی خیلی خوب و مجهزی بود ... نیم ساعتی تو خونه بود که یه دفه صدای زنگ تلفن بلند شد ... به سمت ت
قسمت سوم 
